Web Analytics Made Easy - Statcounter

احمد بخشی که سال‌ها به‌عنوان دستیار کارگردان و برنامه‌ریز علی حاتمی در کنار او بوده گنجینه خاطرات بخش مهمی از تاریخ سینماست. آنچه می‌خوانید روایت خاطراتی پراکنده و کمتر شنیده از چندین دهه دوستی‌اش با محمدعلی کشاورز است که در دو فیلم «مردی که موش شد» و «جمیل» احمد بخشی هم بازی کرده.







همه محله بودن با آقای کشاورز
خانواده آقای کشاورز با سه پسر و سه دختر از تازه‌واردهای محل بودند و همسایه‌ها نسبت به آدم‌های تازه کنجکاوی خاصی داشتند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

می‌گفتند پسر بزرگه «محمدعلی»- که البته فرزند دوم خانواده بود- دکتری می‌خواند. شبیه دکترها هم بود، ریش پرفسوری داشت، اتوکشیده و مرتب. حالا داستان دکتری چه بود. محمدعلی در دانشکده پزشکی قبول شده بود و سرکلاس تشریح پی برده بود به درد این کار نمی‌خورد، انصراف داده بود و در دانشکده دراماتیک ثبت‌نام کرده بود. دانشکده هنرهای دراماتیک در میدان ژاله، چهارراه آب‌سردار بود و خانه آقای کشاورز پایین‌تر از میدان ژاله، خیابان آشتیانیا پلاک شماره 7. فاصله خانه تا دانشکده یک چهارراه بود و مدرسه مابین خانه و دانشکده. آن روزها یکی دو تا تله تئاتر کار کرده بود و ما می‌دانستیم که دکتر نیست بلکه هنرپیشه است. کیف می‌کردیم از نزدیک ببینیمش. هر روز سر راهش می‌ایستادیم، سلام می‌کردیم و ذوق می‌کردیم جواب سلام‌مان را بدهد. یواش یواش فهمید مال همین محلیم، گپ و گفتمان از سلام و علیک فراتر رفت. تا دم دانشکده با هم گپ می‌زدیم و بعد می‌گفت «دیگه برید». علی حاتمی و سعید نیک‌پور و بهزاد فراهانی از همدوره‌ای‌هایش بودند و بهمن مفید، مرتضی عقیلی و بهرام وطن‌پرست از دانشجویان سال‌های بعدتر. ساعت‌هایی که کلاس نداشتند، قرارشان قهوه‌خانه رو‎به‌روی دانشکده بود. دور هم می‌نشستند و درباره نمایشنامه بحث می‌کردند. قهوه‌خانه کوچک بود و برخی ایستاده بحث می‌کردند. عباسعلی قهوه‌چی بیچاره می‌شد از دستشان. محمدعلی گاهی با اصرار به جمعشان اضافه می‌شد. خیلی شیک بود، یک چایی می‌خورد و می‌زد بیرون. سر ظهر قهوه‌چی ناهار بازار داشت. دیزی بار می‌گذاشت و کارگرها برای ناهار می‌آمدند. جا تنگ‌تر می‌شد و صدای عباسعلی بلندتر که «پاشین، بسته دیگه، سرم رفت». به هر ترتیب بیرون‌شان می‌کرد اما علی حاتمی و سعید نیک‌پور که خانه‌شان دورتر بود و بعدازظهر هم کلاس داشتند، با رندی یک دیزی مشترک می‌گرفتند و دوتایی می‌خوردند تا مجوز ماندن در قهوه‌خانه را داشته باشند. دکتر فروغ از رفت‌وآمد دانشجوهایش به قهوه‌خانه خوشش نمی‌آمد. معاون دکتر فروغ، آقای قریشی (همسر اول جمیله شیخی) هم می‌گفت این بهمن مفید و بقیه لات هستند که به قهوه‌خانه می‌روند. در جمع‌شان حسن خیاط‌باشی هم بود همان «مهندس بیلی» تلویزیون. در یک برنامه طنز تلویزیونی به‌نام «شبکه صفر» نقش مدیر این شبکه خیالی را بازی می‌کرد، سبک حرف زدنش هم به تقلید از دکتر فروغ بود که تو دماغی حرف می‌زد. به عباسعلی تذکر دادند که مانع حضورشان شود. قهوه‌چی هم تابلو زد که «دانشجویان حق ندارند اینجا چایی بخورند» البته کنایه‌ای هم بود بر اینکه دیزی بخورید.
خنده‌های خاطره‌ساز عمو ممدل در «کمال‌الملک»
سر صحنه‌ای که کمال الملک (جمشید مشایخی) از منظره صحن کاخ گلستان نقاشی می‌کند. چند متر آن طرف‌تر اتابک (محمدعلی کشاورز) و ناصرالدین شاه (عزت‌الله انتظامی) قدم زنان به سمت او می‌آیند. کمال‌الملک گرم کار است و صدای پای آنها را نمی‌شنود. ناصرالدین شاه دیالوگی دارد با این مضمون که سخت گرم نقاشی است و اتابک می‌گوید نه قربان خودش را زده به کری. شاه حرف اتابک را قبول نمی‌کند. سکه‌ای از کیسه‌اش در می‌آورد و پرت می‌کند جلوی پای کمال‌الملک. از برخورد سکه با زمین صدا در فضا می‌پیچد اما باز او متوجه نمی‌شود و اتابک این بار می‌گوید «غلط نکنم این دفعه خودش را زده به خری». از هم قافیه بودن کری و خری هر بار خنده‌ام می‌گرفت. حاتمی‌ می‌گفت «بخشی جان بذار بگیریم نور داره میره». باشه‌ای می‌گفتم و دوباره خنده‌ام می‌گرفت. دست آخر آقای کشاورز گفت «بخشی جان تو برو حوض‌خونه، تا یک چایی بخوری ما پلان را گرفتیم». گروه را ترک کردم، نیم ساعت گذشت، نور رفته بود و از آنها خبری نبود. از حوض‌خانه که بیرون زدم دیدم مشغول جمع کردن وسایلند. به حاتمی گفتم خداروشکر بالاخره گرفتین. گفت، نخیر افتاد برای فردا. تو که رفتی، خنده‌های ممدل سر صحنه شروع شد.
دلش نمی‌آمد اکبر عبدی را بزند
شیک‌پوش بود. انگار پرستیژ پزشکی در شخصیتش نفوذ کرده باشد. نقش‌هایی که به او پیشنهاد می‌شد اغلب با همین شکل و شمایل بود؛ گوشی پزشکی در دست و روپوش سفید بر تن. در نظر بگیرید چنین شخصیت شیکی نقش شعبان استخوانی را در «هزاردستان» بازی کند. عمو ممدل را من به علی حاتمی پیشنهاد دادم. حاتمی باور نمی‌کرد، می‌گفت ممدل آدم تمیزیه، بیاریمش اینجا، تو این کثافت! استخون کله‌پزی جمع کنه با گاری و ببره چاله خرکشی! نمیاد. گفتم من می‌آورمش. اول از استخدامش در کمیته مجازات و بریدن سر رئیس نظمیه در سلمانی و... گفتم تا خیال نکند همش کثافت‌کاری است. یه خورده کثافت‌کاری شیک هم هست. گریمش کردیم و بعد خر را به دستش دادیم و با گاری چرخی زد. علی خیلی خوشش آمد. نقش محمدابراهیم «مادر» هم به نوعی ادامه همین نقش بود؛ زهتاب و روده پاک کن. برخلاف نقش آنقدر دل‌رحم بود که سر صحنه‌ای که غلامرضا (اکبر عبدی) را کشان کشان حمام می‌برد، دلش نمی‌آمد اکبر عبدی را بزند. اکبر خواهش می‌کرد من رو بزن. ممدل می‌گفت آخه نمی‌تونم. اکبر اصرار می‌کرد بزن کاریت نباشه. به اکراه و سختی این صحنه را بازی کرد.
با 100میلیون هم پاشو خونه من نذاره
سال گذشته زنگ زد و گفت آقایی می‌خواهد از من فیلم بسازد، گفته‌ام با تو تماس بگیرد. نمی‌شناختمش. با او که حرف زدم و از سابقه کاریش پرسیدم، گفت پیش از این هم مستندی برای بی‌بی‌سی کار کرده. با تحقیق فهمیدم فیلم قبلی‌ را به بی‌بی‌سی فروخته. می‌خواست مستند عمو ممدل را هم به آنها بفروشد. گفتم در این میان چقدر برای آقای کشاورز درنظر گرفته‌ای؟  گفت بودجه نداریم. گفتم پولی که از بی‌بی‌سی می‌گیری چه؟ گفت 40 میلیون به آقای کشاورز می‌دهم که راضی شود. ولی عمو ممدل ماجرا را که شنید گفت اگر بخواد 100میلیون هم بده بگو پاشو خونه من نذاره.
 

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: آقای کشاورز کمال الملک علی حاتمی قهوه خانه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۳۴۲۸۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کشاورز پارس‌آبادی ۳۰ میلیارد تومان را به صاحبش برگرداند

شهروز وفادار اظهار کرد: در تعطیلات عید نوروز هنگام بازگشت به خانه در منطقه علیرضاآباد روبروی دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی پارس آباد در حال استراحت بودم که متوجه این کیف شدم و وقتی آن را باز کردم دیدم مقدار زیادی چک پول، دلار، دسته چک و طلا در آن وجود دارد.

وی افزود: با توجه به مدارک شناسایی صاحب مال با وی تماس گرفتم و از وی پرسیدم آیا چیزی گم کرده اید یا نه که اول گفتند چیزی گم نکردند. من گفتم اگر چیزی گم کردید با من تماس بگیرید بعد از چند دقیقه با من تماس گرفتند و گفتند کیفشان را گم کردند و در همین تماس هماهنگ کردیم و بعد از بررسی مشخصاتی که دادند، کیف را تحویلشان دادم.

این کشاورز پارس آبادی که با وجود اصرار صاحب مال مژدگانی از وی دریافت نکرده است، گفت: به گفته صاحب کیف، حدود ۳۰ میلیارد تومان مجموع ارزش ایران چک و دلار و طلای موجود در این کیف بوده است.

وفادار اضافه کرد: چند سال قبل همین اتفاق برای من در سرعین افتاد و یک خانواده تبریزی گردنبند مادربزرگمان را که دارای ارزش زیادی بود به ما تحویل دادند. این خاطره خوب همیشه در یاد و ذهن من بود و من هم فکر می‌کنم با بازگرداندن این کیف پول خاطره خوبی برای یکی از هموطنان رقم زدم.

وی در خصوص انگیزه خود از بازگرداندن این کیف گفت: اجاق ما مال حرام برنمی‌دارد. ما کشاورز هستیم و در همه عمر تلاش کردیم و زحمت کشیدیم و ضمن اینکه باد آورده را باد می برد.

باشگاه خبرنگاران جوان اردبیل اردبیل

دیگر خبرها

  • کشاورز پارس‌آبادی ۳۰ میلیارد تومان را به صاحبش برگرداند
  • داروسازی ایران، حرکت به سوی آینده یا اسیر روندهای تکراری
  • قطعی شدن مدال سلطانی و حذف شعبان در بوکس جوانان آسیا
  • نخستین مدال ایران قطعی شد/ شعبان از دور رقابتها کنار رفت
  • پایان فصل صید در گلستان؛ صید بیش از ۱۲۰۰ تُن انواع ماهیان استخوانی
  • دانشکده طراحی سوئیس: مبلمان را در بسته بندی به اندازه پیتزا بخرید، در خانه به اندازه واقعی می رسند! (+عکس)
  • فوت و فن پخت املت به سبک قهوه‌خانه‌های دربند (فیلم)
  • چالش‌های سلامت دهان و دندان در ایران
  • چالش‌های سلامت دهان و دندان در ایران/ مشکل افزایش دندانپزشک نیست
  • قتل شاگرد قهوه خانه به دست کارگر اخراجی